، بارالها
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم نكند فرق به حالم .... چه براني، چه بخواني… چه به اوجم برساني چه به خاكم بكشاني… نه من آنم كه برنجم نه تو آني كه براني.. نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي در اگر باز نگردد… نروم باز به جايي پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي كس به غير از تو نخواهم چه بخواهي چه نخواهي باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
نظرات شما عزیزان:
سبحان 

ساعت14:42---29 شهريور 1393
من به همه چیز عادت کردم...
هرروز جای عادت هام درد میکنه...
خسته از شنیدن تموم صداهایی که هیچوقت دست از قضاوت برنمیدارن...
خسته از جسمی که من بودن رو به دوش میکشه...
...
هنوز جای عادت هام درد میکنه ...
هرروز جای عادت هام درد میکنه...
خسته از شنیدن تموم صداهایی که هیچوقت دست از قضاوت برنمیدارن...
خسته از جسمی که من بودن رو به دوش میکشه...
...
هنوز جای عادت هام درد میکنه ...
سلام خیلی وبلاگ خوشگلی داری گلم بوس بوس.gif)
.gif)